پیرمرد و دخترک

فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود ، روی نیمکتی چوبی ، روبروی یک آبنمای سنگی
پیرمرد : چرا غمگینی ؟
دختر : نه
پیرمرد : مطمئنی ؟
دختر : نه
پیرمرد : چرا گریه می کنی؟
دختر : دوستام منو دوست ندارن
پیرمرد : چرا ؟
دختر : چون قشنگ نیستم
پیرمرد : قبلا اینو به تو گفتن ؟
دختر : نه

ادامه داستان در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

ازهای موفقیت ( جملات فلسفی و آموزنده )

برنامه ریزی کن وقتی که دیگران مشغول بازی کردنند
.
.
.
مطالعه کن وقتی که دیگران در خوابند
.
.
.
تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند
.
.
.
خود را آماده کن وقتی که دیگران در خیال پردازیند
.
.
.
شروع کن وقتی که دیگران در حال تعللند
.
.
.
صرفه جویی کن وقتی که دیگران در حال تلف کردنند
.
.
.
گوش کن وقتی که دیگران در حال صحبت کردنند
.
.
.
لبخند بزن وقتی که دیگران خشمگینند
.
.
.
پافشاری کن وقتی که دیگران در حال رها کردنند

اس ام اس آموزنده و فلسفی خرداد 91

نخستین نشانه فساد ترک صداقت است
میشل دو مونتی
.
.
.
.
انسان آزاد آفریده شده است اما همیشه در زنجیری است که خود بافته است
ژان ژاک روسو
.
.
.
.
وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی
ببین چه چیز را از دست داده ای که چنین موفقیتی را به دست آورده ای
.
.
.
.
زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند :
زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد
یکی بدبختی مطلق معنی کرد
یکی درد درمان ناپذیرش خواند
و سرانجام یکی رسید و گفت :
زندگی به تنهایی ناقص است !!! تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود
احمد شاملو
.
.
.
.
گرچه راه صعب است ، اما تو به صعود ادامه بده ، شاید قله در یک قدمی تو باشد
.
.
.
.
می خواهم بگویم سخن می گویم ، پس هستم و چون هستم ، می توانم
.
.
.
.
بدبختی ما این حسن را دارد که دوستان واقعی را به ما میشناساند
.
.
.
.
دوست آن است که شما را قادر سازد ، در هنگام روز ، ستارگان را ببینید
.
.
.
.
هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد
او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد
.
.
ادامه دارد....

ادامه مطلب ...

یادمیگیرم...

باید یاد بگیرم ، باید یاد بگیرم که یادم نرود

باید یاد بگیرم که یادم باشد همیشه خوشی هایم یادم باشد 

باید یاد بگیرم که یادم باشد همیشه شاکر خوشی هایم باشم 

باید یاد بگیرم که یادم باشد همیشه اهدافم را ببینم

باید یاد بگیرم که یادم باشد همیشه انگیزه هایم را تقویت کنم

باید یاد بگیرم که یادم باشد برای چه این طرز زندگی را انتخاب کرده ام

باید یاد بگیرم که یادم باشد قرار است به کجا برسم

باید یاد بگیرم که یادم باشد برای خودمان زندگی کنیم نه برای دیگران

باید یاد بگیرم که یادم باشد عاشق چه چیزهایی هستم

باید یاد بگیرم که یادم باشد روزهای سختی را باید یاد داشت تا از روزهای خوشی لذت برد

باید یاد بگیرم یادم باشد من هم کم از این سختی ها را نداشته ام

باید یاد بگیرم یادم باشد حالا دیگر نوبت من است که از سختی هایم ، خوشی برداشت کنم

باید یاد بگیرم که یادم باشد

تحقیر شدم

هفت بار روح خویش را تحقیر کردم :

نخستین بار هنگامی بود که برای رسیدن به بلندمرتبگی ، خود را فروتن نشان دادم.

دومین بار آن هنگام که در مقابل فلجها لنگیدم.

سومین بار آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت ، آسان را برگزیدم.

چهارمین بار وقتی که مرتکب گناهی شدم و به خویشتن تسلی دادم که دیگران هم گناه می‌کنند.

پنجمین بار آنگاه که به علت ضعف و ناتوانی از کاری سر باز زدم و صبر را حمل بر قدرت و توانایی‌اش دانستم.

ششمین باز زمانی که چهره‌ای زشت را تحقیر کردم ، در حالی که نمی‌دانستم آن چهره ، یکی از نقابهای خویش است.

و هفتمین بار وقتی که زبان به مدح و ستایش گشودم و انگاشتم که فضیلت است.

دروصل تو







در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

باور مکن که طعنه طوفان روزگار

جز در هوای زلف تو دارد مشوشم...

ابلیس






دو پسر بچه ی سیزده و چهارده ساله کنار رودخانه ایستاده بودند که در آن هنگام یک مرد شرور که بزرگ و کوچک فرقی برایش نداشت، برای سر کیسه کردنشان سراغ آنها رفت، ابتدا به پسر بچه ی سیزده ساله که خیلی زرنگ و باهوش بود گفت: "من شیطان هستم اگر به من یک سکه ندهی همین الان تو را تبدیل به یک خوک می کنم" پسر بچه ی سیزده ساله زبر و زرنگ خندید و او را مسخره کرد و برایش صدایی در آورد! مرد شرور از رو نرفت و به سراغ پسر بچه ی چهارده ساله رفت و گفت: "تو چی پسرک! آیا دوست داری توسط شیطان تبدیل به یک گاومیش شوی یا اینکه الآن به ابلیس یک سکه می دهی؟ "پسر بچه ی چهارده ساله که بر عکس دوست جوانترش خیلی ساده بود با ترس و لرز از جیبش یک سکه ی پنجاه سنتی درآورد و آن را به مرد شرور داد! مرد شرور پس از گرفتن سکه ی پنجاه سنتی از پسرک ساده به سراغ پسرک سیزده ساله رفت و خشمش را با زدن لگد و مشت بر سر او خالی کرد و بعد رفت.
چند دقیقه بعد پسرک زرنگ به سراغ پسر ساده آمد و دید او در حال اشک ریختن است، علت را جویا شد، پسرک گفت: "با آن پنجاه سنت باید برای مادر مریضم دارو می خریدم"
پسرک سیزده ساله خندید و گفت: "غصه نخور، من سه تا سکه پنجاه سنتی دارم که دوتایش را به تو می دهم." پسرک ساده گفت: "تو که پول نداشتی؟!" پسرک خندید و گفت: "گاهی می شود جیب شیطان را هم زد"

ادامه مطلب ...

محکوم

قلبم محکوم شد به ساده بودن!..غرورم محکوم شد به خونسرد


بودن !!.. احساسم 

محکوم شد به کم حرف بودن!..دلم محکوم شد به گوشه گیر



بودن!!.. چشمانم محکوم 

شد  به مهربان بودن!..دستهایم محکوم شد به سرد بودن!!....


پاهایم محکوم شد به تنها 

رفتن!.....آرزوهام محکوم شد به محال بودن!!!!!!........ "وجودم"


محکوم شد به" تنها" 

بودن!!!!...و "عشقم" محکوم شد به" مردن

دلیل تنهایی رادانستم!

دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم
وقتی محبت کردم و تنها شدم،
وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...
 
دانستم;

باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید

کدوم وفا....!؟

در خواب ناز بودم دیدم کسی در میزند

/

در را گشودم دیدم غم است در میزند

/

ای دوست بی وفا از غم بیاموز وفا

/

غم با همه بیگانگیش هر شب به من سر میزند


زندگی دریک نگاه

زندگی یعنی یک نگاه ساده


تنها چند خاطره..
و
تنها چند لحظه...

زندگی یعنی همین، نگاهی به یک عکس ساده.



حال، با این وجود زندگی خود را چگونه خواهیم گذراند؟

یادگرفتم

یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش 3-2 ماه بیشتر زنده نیست


 یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله


 و فاصله یعنی 2 خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند


 یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست


 و یاد گرفتم هر چه عاشق تری 


 تنهاتری

تورودوست دارم

                                       برای من زیباتر از ریزش نم نم بارون،


قشنگتر از دشت و بیابون،


رنگ چشمون تو بوده.


برای من زیباتر از طلوع خورشید بین کوهها...


آب جاری توی رودها...


شوق اشکای تو بوده.


حقیقته حقیقته ای همیشه تکیه گاهم...


ای تو شعر هر ترانم...


بی تو همدمی ندارم.


عاشق تویی،شیدا تویی


مریم پاکیزة من،


ای تو معنای صداقت...


تو حقیقتی،حقیقت.


تو عزیزی،نازنینی،


تو،تو این عشق ، عاشق ترینی


من به لطفت جون گرفتم...


مهربونم،به تو خو گرفتم.


تو رو دوست دارم...


تو رو دوست دارم...


تو رو دوست دارم...


تو رو دوست دارم...


تو رو دوست دارم...


تو رو دوست دارم...