داستان کوتاه فوق العاده زیبای دروغ های مادر





داستان من از زمان تولّدم شروع می‎شود. تنها فرزند خانواده بودم؛ سخت فقیر بودیم و تهی‎دست و هیچ 


گاه غذا به اندازهء کافی نداشتیم. روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم. مادرم سهم


خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت و گفت،:


” فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم.”و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.


زمان گذشت و قدری بزرگ تر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام می‎کرد و بعد برای صید ماهی به نهر 


کوچکی که در کنار منزلمان بود می‏رفت.  مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی 


داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند.  به سرعت به خانه بازگشت و غذا را 


آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت. شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم.


مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا می‎کرد و می‎خورد؛ دلم شاد بود که او 


هم مشغول خوردن است.  ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند.  امّا آن را فوراً به من برگرداند و


گفت:

” بخور فرزندم؛ این ماهی را هم بخور؛ مگر نمی‎دانی که من ماهی دوست ندارم؟”و این دومین دروغی 


بود که مادرم به من گفت.

.

دنباله ی داستان در ادامه مطلب . . .

ادامه مطلب ...

داستان طنز دختر بچه و بابا !




بابا جون؟
- جونم بابا جون؟
این خانمه چرا با مانتو خوابیده؟
- خب… خب… خب حتما اینجوری راحتتره دخترم
یعنی با لباس راحتی سختشه؟
- آره دیگه، بعضیها با لباس راحتی سختشونه!
پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتی؟
- …….هیس بابایی، دارم فیلم میبینم
باباجون، کم آوردی؟!
.
دنباله ی داستان در ادامـــه مطلب

ادامه مطلب ...

حقایقی درباره ثروت بیل گیتس


قطعا با خواندن حقایق زیر تعجب خواهید کرد!
امااین نتیجه ی هوشمندی و شایستگی فردی است که با فکری نو و پشتکاری عالی توانست تحول بزرگی را صورت دهد.
بیل گیتس در هرثانیه 250 دلار آمریکا درآمد دارد، یعنی 20 میلیون دلار در روز و 8/7 میلیارد دلاردرسال!
اگر 1000 دلار ازدست وی برزمین بیفتد به خودش این دردسر را نمی دهد به برش دارد، چون در4 ثانیه ای که برداشتنش طول می کشد، این پول عایدش شده!
آمریکا درحدود 26/5 هزارمیلیارد دلاربدهی دارد وبیل گیتس به تنهایی می تواند ظرف 10 سال تمام بدهی آمریکا را بازپرداخت کند!
اومی تواند نفری 15 دلار به همه ی جمعیت جهان بدهد وبازهم 5 میلیون دار درجیبش باقی خواهد ماند!
اگرمایکل جردن یعنی گرانترین ورزشکار آمریکایی هیچ غذا وآبی نخورد وهمه ی 30 میلیون دلار درآمد سالانه اش را پس اندازکند ، 227 سال طول خواهد کشید تا به ثروتمندی بیل گیتس شود!
اگر بیل گیتس را به صورت یک کشور تصور کنیم ، سی وهفتمین کشور ثروتمند جهان می شود!
یا به تنهایی درآمدی برابر سیزدهمین کمپانی عظیم آمریکایی خواهد داشت، حتی بیشتر از آی بی ام!
اگر همه ی ثروت بیل گیتس را تبدیل به یک دلاری کنیم ، می شود جاده ای از ماه تا زمین با آن کشید که 14 باررفته و برگشته!
ولی ساخت این جاده ، 1400 سال طول خواهد کشید و 713 بوئینگ 747 باید برای جابجایی این پول ها پروازکنند.
اما اگرکاربران ویندوزهای مایکروسافت بتوانند بابت هر باری که کامپیوترشان هنگ می کند، یک دلارازبیل گیتس خسارت بگیرند، وی تنها در3 سال ورشکست خواهد شد!

داستان طنز گربه

یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه ، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه. وقتی میرسه خونه میبینه گربه از اون زودتر اومده خونه. این کار رو چند بار دیگه تکرار می کنه ، اما نتیجه ای نمیگیره. 

یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین. بعد از گذشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و ... خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون. یک ساعت بعد ، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره. مرده میپرسه : اون گربه خونس ؟ زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش ، من گم شدم !!!

داستان خنده دار و جالب سرخ پوستان

اعضای قبیله سرخ پوستان از رییس جدید می پرسند : آیا زمستان سختی در پیش است ؟
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت ، جواب میده : برای احتیاط برید هیزم تهیه کنید. بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه : آقا امسال زمستون سردی در پیشه ؟

پاسخ : اینطور به نظر میاد ، پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه ، یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه : شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید ؟

پاسخ : صد در صد ، رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه : آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه ؟ پاسخ : بگذار اینطوری بگم ؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر ! رییس قبیله : از کجا می دونید ؟

پاسخ : چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن !

داستان سیگار و صاحب هواپیما

توی فرودگاه یکی بود که پشت سر هم سیگار می کشید. یکی دیگه رفت جلو گفت : بخشید آقا ! شما روزی چند تا سیگار می کشین ؟ طرف جواب داد : منظور ؟ طرف جواب داد : منظور اینکه اگه پول این سیگارا رو جمع می کردین ، به اضافه ی پولی که به خاطر سلامتیتون خرج دوا و دکتر می کنین ، الان اون هواپیمایی که اونجاست مال شما بود ! طرف با خونسردی جواب داد : تو سیگار می کشی ؟ - نه ! هواپیما داری ؟ - نه ! به هر حال مرسی بابت نصیحتت ، ضمناً اون هواپیما که نشون دادی مال منه !!!

رستوران مبتکر

یکی از غذاخوری های بین راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود : شما در این مکان غذا میل بفرمایید ، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد !!! راننده ای با خواندن این تابلو اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان کرد ! بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود ، ولی دید که خدمتگزار با صورتحسابی بلند بالا جلویش سبز شده است !!!

با تعجب گفت : مگر شما ننوشته اید که پول غذا را از نوه من خواهید گرفت ؟
خدمتگزار با لبخند جواب داد : چرا قربان ، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ، ولی این صورتحساب مال مرحوم پدربزرگ شماست !!!

پیرمرد و دخترک

فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود ، روی نیمکتی چوبی ، روبروی یک آبنمای سنگی
پیرمرد : چرا غمگینی ؟
دختر : نه
پیرمرد : مطمئنی ؟
دختر : نه
پیرمرد : چرا گریه می کنی؟
دختر : دوستام منو دوست ندارن
پیرمرد : چرا ؟
دختر : چون قشنگ نیستم
پیرمرد : قبلا اینو به تو گفتن ؟
دختر : نه

ادامه داستان در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...