همیشه اتفاقی در حال رخ دادن است ...
"چمدان هایی گشوده" و "چمدان هایی بسته" می شوند ...
"من" !
نه هرگز آماده "رفتن" و نه مهیای "آمدن" بودم ...
"سکوت" می کنم
و
فقط
به نظاره می نشینم ...
"حروف" !
این "حروف خسته"
برای تصدیق "تنهایی آدمی" زاده می شوند ...